فیتزجرالد این داستان را با الهام از گفتههای مارک تواین نوشته است. به گفته تواین شاید تصور آن هم مشکل باشد که بهترین زمان زندگی، اول و بدترین بخش آن در آخر بیاید.نویسنده ایندیپندنت معتقد است که نمیتوان میان فیلم و کتاب فیتز جرالد مقایسهای انجام داد. به اعتقاد وی فیلم بهمراتب از کتاب بهتر است. این بدان معنا نیست که کتاب فیتزجرالد جذابیت خود را ندارد. خواندن کتاب 52صفحهای فیتزجرالد همچنان جذاب است.
فیتزجرالد 26 سال داشت که مورد عجیب بنجامین باتن را نوشت. در آن زمان انتشارات کالیر داستان را چاپ کرد و این زمانی بود که فیتزجرالد با نوشتن داستانهای کوتاه برای مجلات، روزگار خود را میگذراند. فیتزجرالد در همان زمان داستانهایی چون داستان موسیقی جاز را نوشت که همگی پرخواننده بودند.
در ابتدای فیلم عنوان شده که داستان کوتاه فیتزجرالد الهامبخش این فیلم بوده است، اما جالب این است که بسیاری از شخصیتهای فیلم در داستان وجود ندارند؛ به عنوان مثال کوئینی، زن سیاهپوستی که نگهداری از بنجامین نوزاد را برعهده میگیرد و یا کاپیتان مایک صاحب کرجی. داستان در بالتیمور اتفاق میافتد اما در فیلم محل اصلی حوادث نیواورلئان است ابتدا بالتیمور برای فیلمبرداری انتخاب شده بود اما فینچر اصرار داشت تا فیلم در نیواورلئان فیلمبرداری شود. فیلم مورد عجیب بنجامین باتن بعد از فیلم «دژاوو» ساخته دنزل واشنگتن در سال 2006 دومین فیلمی است که بعد از توفان کاترینا در نیواورلئان فیلمبرداری میشد.
تفاوت دیگر فیلم و کتاب مربوط به زمان تولد بنجامین است؛ بنجامین متولد 1860 است نه 1918. همچنین جنگها در کتاب مربوط به جنگهای اسپانیا- آمریکاست در حالی که در فیلم، زمان جنگ جهانی دوم است. دیزی دختر مورد علاقه بنجامین در اصل هیلدگرید نام دارد و جالبتر اینکه او و بنجامین آنطور که در فیلم نشان داده میشود به هم علاقه ندارند. زمانی که بنجامین جوانتر میشود دیزی مسنتر شده و ازدواج آنها به هم میخورد و دیزی به ایتالیا میرود.
بهطور خلاصه باید گفت که اگر فیلم بنجامین باتن اثری عاشقانه باشد، داستان بنجامین باتن عاشقانه نیست. نوشته فیتزجرالد یک داستان کمدی است؛ البته از نوع کمدی سیاه. شما از همان ابتدا زمانی که پدر بنجامین را با نوزاد تازه متولدشدهاش در بیمارستان میبینید به داستان علاقهمند میشوید. در کتاب این لحظات را اینگونه تشریح میکند؛ عرق سردی بر پیشانی آقای باتن نشست، چشمهایش را بست و دوباره باز کرد. مجددا به نوزاد نگاه کرد اشتباه نکرده بود، او به یک مرد80ساله نگاه میکرد؛ بچهای 80ساله که پاهایش از تختخواب آویزان بود. این مرد پیر متین به نظر میرسید و ناگهان زبان به سخن گشود و گفت: شما پدر من هستید؟
آقای باتن و پرستار بچه با شگفتی به او نگاه میکنند. نوزاد در ادامه میگوید: چون اگر شما پدر من هستید میخواهم که من را از این وضعیت نجات دهید و یا حداقل بگویید گهواره راحتتری برای من بیاورند. در این لحظه پدرش میگوید: تورا به خدا بگو از کجا آمدهای؟ تو کی هستی؟ و نوزاد در پاسخ میگوید: تنها چند ساعت است که متولد شدهام و نمیتوانم بگویم که کی هستم ولی اسم فامیلی من قطعا باتن است.
تمام کتاب از این پس سرشار از صحنههای کمدی است. تمام لحظات کودکی او با نشستن در کنار پدربزرگش و کشیدن سیگار هاوانا سپری میشود. زمانی که 21 ساله میشود 50ساله به نظر میرسد. در کتاب به نقل از بنجامین چنین آمده است: 50سالگی سن عاشق شدن است. در 25سالگی مادیگرا هستید. در 30سالگی سن مناسب برای در رفتن از زیر کار است. 40سالگی سن تعریف کردن داستانهای بلند است و 60سالگی که به 70سالگی نزدیک است. اما 50سالگی سن مهربانی و عاطفه است. اوج هیجان داستان، آخر آن است؛ زمانی که بنجامین به زمان مرگ نزدیک میشود درحالی که اکنون چهره نوزادی را دارد.
داستان فیتزجرالد درباره پیری جسمانی نیست بلکه به این موضوع میپردازد که اگر انسان در سنین جوانی صاحب عقل پیری باشد، چه اتفاقی میافتد و این در حالی است که فیلمی که فینچر آن را کارگردانی کرده با تمرکز روی تحول معکوس جسمانی شخصیت بنجامین باتن سعی دارد تا مخاطب را متوجه زوال و همچنین تاثیری که گذر ایام بر جسم و جان انسان میگذارد، کند و از این راه به بیان نکاتی درباره زندگی و درسی که انسان از برخورد با دیگران در زندگی میگیرد، بپردازد.
اسکات فیتزجرالد همیشه معتقد بود که سینما داستانهایش را به باد میدهد. اما با این وجود به دلیل تنگنای مالی همانند ارنست همینگوی در دهه 1930 در هالیوود بود و روی داستانهای کوتاه برای اقتباس در سینما برای کمپانی مترو گلدنمایر همکاری داشت.
با این وجود فیلم مورد عجیب بنجامین باتن بیشتر از آنکه موفقیت خود را مدیون نام فیتزجرالد باشد، مدیون نامهایی چون دیوید فینچر (کارگردان)، برادپیت بازیگر نقش باتن و اریک راث فیلمنامهنویس آن است. البته فینچر قبل از ساخت فیلم آشناییای با آن نداشت. خودش در این مورد به آسوشیتدپرس گفت: من با فیلمنامه 240 صفحهای اریکراث که با اقتباس از این داستان نوشته شده بود کارم را شروع کردم. فیلمنامه را خواندم و آن را دوست داشتم و حتی داستان کوتاه فیتزجرالد را که در سال 1922 نوشته شده بود تا پس از ساخت این فیلم نخوانده بودم.
پیش از فینچر و پیت نامهای دیگری نیز برای کارگردانی و بازی در این فیلم شنیده میشد. ابتدا قرار بود استیون اسپیلبرگ با بازی تامکروز در نقش باتن فیلم را کارگردانی کند. زمانی هم نام ران هاوارد با بازی جان تراولتا در نقش بنجامین باتن مطرح شد اما سرانجام این قرعه به نام فینچر افتاد تا بار دیگر او و برادپیت همکاری هنری با هم را تجربه کنند. شاید هم این شانس بود تا فینچر مجددا بعد از ساخت فیلم اتاق وحشت در سال 2002 نامش روی زبانها بیفتد.
براد پیت در یکی از بهترین و تاثیرگذارترین نقشهایی که تا به حال بازی کرده، توانسته تصویر درستی از شخصیت آرام و فلسفی بنجامین و همچنین سیر و سلوکی که در طول عمر عجیب خود طی میکند، ارائه نماید. کیت بلانشت با همان اثرگذاری همیشگیاش درنهایت نبوغ در قالب نقش دیزی فرو رفته است.
در این میان باید به مهارت فیلمبردار فیلم، کلودیو میراندا، در نمایش درخشان و بینقص سکانسهای فیلم اشاره کرد و همچنین از طراح جلوههای ویژه، اریک باربا، که سهم بهسزایی در تصویر واقعی نماهای فیلم طی دوران مختلف تاریخی ایفا کرده و بهخصوص طراح گریم، کارلا برنهوتز که با پیر کردن استادانه چهره برادپیت، تصویری طبیعی از دوران پیری بنجامین ارائه داده است، نام برد. درنهایت باید بار دیگر از استعداد و هوش سرشار فینچر در مقام کارگردان سخن گفت که تسلطش در کار تا اندازهای است که تماشاگر را بهرغم مدتزمان طولانی و 160دقیقهای فیلم تا انتها با خود همراه میکند بیآنکه ذرهای خستگی و ملال را با خود داشته باشد.
ایندیپندنت- ژانویه 2009